نسخه شماره 1825- تاریخ : اتاق کاهگلي واقعيت دارد 1388/09/09 - اولين روزنامـه جوانان و نوجوانان ايران - (دوشنبه)
مـهدي آذر يزدي; الگوي پشتکار و صداقت مـهدي آذر يزدي، اتاق کاهگلي واقعيت دارد گوهر ناشناخته اي بودکه از ميان ما رفت و جاي خالي او راي پر نخواهدکرد. اتاق کاهگلي واقعيت دارد هر چند معروفترين آثار او مجموعه « قصه هاي خوب براي بچه هاي خوب»است و آذر را با اين آثار مي شناسند و عموما نام آذريزدي با اين قصه ها عجين شده هست ، اما زندگي آذر و روزها و روزگاراني کـه بر اوگذشته هست نيازمند تجزيه و تحليل دقيق از ابعاد مختلف هست که انشا»الله علاقه مندان بـه اين مرد دوست داشتني، ابعاد زندگي او را آنچنان کـه بوده هست و واقعيت دارد تدوين و ترسيم کنند. نگارنده اين مطلب، مرحوم آذر يزدي را از دو بعد درون ذهن مجسم مي کند ، يکي پشتکار و جديت او درون يادگيري، مطالعه ، نويسندگي و کتابخواني مستمر و جدي ، آن هم با شرايط سخت روزگاراني کـه آذر درون آن مي زيسته هست و از حداقل امکانات آموزشي و علمي هم بي بهره بوده هست تا سرانجام بـه نويسنده اي مبدل شده کـه در کمال بي ادعايي و سادگي ، شـهرت جهاني يافته است.
بعد دوم هر چند بي ارتباط با وجه اول نيست ، شخصيت انساني و اخلاقي آذر يزدي هست که درون اين جهان وانفساي امروز کـه ارزش هاي اخلاقي و انساني بـه ورطه فراموشي رفته، تمام وجودش را فرا گرفته بود. اتاق کاهگلي واقعيت دارد او نـه اهل ريا و منيت و خود بزرگ بيني بود و نـه اهل دروغ و نفاق ، حتي اگر بيان حرفي بـه ضرر او تمام مي شد، پااده و بي آلايش بود و ذره اي ناخالصي درون او نمي ديدي و به نظر من تاثير اين اخلاص و صداقت و پاکي بود کـه در آثارش هم متجلي گشته است. مطلبي کـه خود آذر هم چندين بار آن را گفته بود : «فکر مي کنم صداقت من درون آثارم اثر گذاشته هست که اين همـه طالب و مخاطب پيدا کرده است".
در نظر آذر يزدي تمام مقام ها و منصب ها علي السويه بود و با استاندار، فرماندار و مدير کل ارشاد همان برخوردي را داشت کـه با افراد عادي و بدون مسوليت درون جامعه داشت، البته بـه همـه احترام مي گذاشت ولي ديدگاه ها و نظراتش را بدون هيچ ملاحظه اي مطرح مي کرد و چون با اخلاص و صداقت و بدون سو» نيت همراه بودي هم آزرده خاطر نمي شد و به راستي درون اين جهان کـه همـه اهل محاسبه و انواع و اقسام ملاحظات مختلف درون تنظيم روابط اجتماعي هستند، آذر يزدي هيچ ملاحظه و محاسبه اي را لحاظ نمي کردو آنچه بر دل داشت بر زبان او هم جاري بود".
در اينجا ترجيح مي دهم بـه ذکر چند خاطره از ايشان بپردازم کـه همگي براي خود من هميشـه بـه ياد ماندني هست :
- 1 داستان ايجاد کتابخانـه عمومي آذر يزدي :
يکي از ويژگي هاي آقاي آذرکه همـه دوستداران و نزديکان آن مرحوم هم بـه آن اذعان دارند ، علاقه شديد ايشان بـه کتاب هايي بود کـه سال ها جمع آوري کرده بود و مـهمترين دارايي و سرمايه آقاي آذر بود و به شدت از آنـها نگهداري مي کرد. درون دوران مختلف، مسوولان فرهنگي و اجرايي استان بارها از ايشان خواسته بودند کـه کتاب هاي او درون اختيار ارشاد و برخي نـهادهاي ديگر قرار گيردتا آنـها را تبديل بـه کتابخانـه اي بـه نام وي کنند کـه هر بار با مخالفت آن مرحوم مواجه شده بودندکه ايشان دلايلي هم براي اين مخالفت ها ذکر مي کرد.در زماني هم کـه بنده درون ارشاد آن استان مسووليت داشتم چندين بار اين درخواست را مطرح کردم کـه هر بار با مخالفت آقاي آذر مواجه مي شدم که تا اينکه درون يکي از روزهاي ارديبهشت ماه سال 1383 کـه در يزد گردهمايي مديران کتابخانـه هاي عمومي سراسر کشور برقرار بود و همزمان با اولين سال اجرايي شدن « قانون تاسيس و نحوه اداره کتابخانـه هاي عمومي کشور»، اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامي استان يزدميزبان اين گردهمايي درون محل تالارفرهنگيان يزد بود ، مرحوم آقاي آذر يزدي بـه بنده زنگ زد و درخواست داشت تاهمان روز بـه اتفاق استاندار وقت
( آقاي کلانتري ) بـه منزل وي برويم. اتفاقا آقاي مـهندس کلانتري و ملک احمدي هم کـه در آن زمان دبير کل وقت نـهاد کتابخانـه هاي عمومي کشور بودند، درون آن جلسه حضور داشتند. بعد از اتمام سخنراني آن بخش از گردهمايي قرار شد بعد از ظهر همان روز بـه منزل ايشان برويم کـه بنده بـه اتفاق آقايان کلانتري و ملک احمدي بـه منزل ايشان رفتيم .
آن مرحوم بدون هيچ مقدمـه اي بحث را مطرح کردو حکايت اصلي خوابي بود کـه شب قبل از آن ديده بود. خلاصه داستان خواب از اين قرار بود کـه مرحوم آذر، پدرش را درون خواب مي بيند کـه در همان منزل محقر و مسکوني اش بام طنابي را پايين مي اندازد و از پسرش کـه مـهدي آذر يزدي باشد ، مي خواهد کـه طناب را بگيرد و به سوي او بـه بالاي پشت بام برود . ايشان نقل مي کرد:« من گفتم پدر; آخر من اين کتابها را چه کنم ؟» کـه پدر درون پاسخ گفت : « اينـها را بگذار و بيا ، انسان هرچه سبکبال تر باشد راحت تر است.» و من هم هر چند با اضطراب و دل نگراني ، اما آن ها را گذاشتم و رفتم و تعبير من از اين خواب اين هست که عمر من رو بـه پايان هست و من هم اصلا از مرگ نمي ترسم و عمر خودم راهم کرده ام ، من بچه نيستم کـه از مرگ بترسم ، حساب من با خدا پاک است، مال دنيا هم ندارم کـه به آن وابسته باشم ، تنـها نگراني و دلهره من کتاب هايم هست و شما براي اين کتاب ها فکري کنيد.
وي متني را همان روز آماده کرده بود کـه حاوي نکاتي درون مورد نحوه راه اندازي کتابخانـه و مـهر کتاب ها ونيز بخشيدن اندک اموالي کـه ذکر کرده بود بـه کتابخانـه اي بود کـه بعدا بـه نام کتابخانـه عمومي آذر يزدي افتتاح شد ، کـه اين متن اکنون موجود هست و نامـه ديگري هم چند روز بعد از آن بـه من دادند کـه شبيه همان نامـه قبلي بود ، البته با درج نکاتي جديد بعد از آن ملاقات و گفت و گو ، با مساعدت و همراهي شوراي اسلامي و شـهرداري يزد کمتر از 10 روز ساختماني را درون همان حوالي منزل وي بـه صورت استيجاري آماده کرديم و کتاب هاي وي بـه اين ساختمان منتقل و« محل موقت کتابخانـه عمومي آذر يزدي» با حضور وي افتتاح شد و متعاقب آن پي گيري هايي براي احداث ساختمان اصلي کتابخانـه صورت پذيرفت.
تلاشمان اين بود کـه زميني درون محل خيابان آذر يزدي و يا حوالي آن پيدا کنيم کـه به نتيجه نرسيد و در نـهايت ساختمان کتابخانـه عمومي واقع درمحله آزاد شـهريزد کـه در آن زمان عمليات اجرايي آن آغاز شده بود ، بعد از تکميل و احداث بـه نام ايشان نامگذاري د.
در اينجا پيشنـهاد مي کنم شـهردار محترم و شوراي اسلامي شـهر يزد همتي کنند و در مرکز شـهر و يا محله خرمشاه کتابخانـه اي را بـه نام ايشان احداث کنند که تا مرکز و پايگاهي براي اهل مطالعه، درس و بحث شود و يادماني باشد براي آقاي آذر يزدي ، يادماني کـه مطمئن هستم براي او بهترين هست و روحش را شاد مي کند .
- 2 صبح يک روز برفي زمستان سال 1383 بود. برف نسبتا زيادي باريده بود کـه حتما بايد پارو مي شد، ناخودآگاه از منزل کـه به طرف محل کار حرکت کردم بـه ياد آقاي آذر و تنـهايي او افتادم کـه چهي مي خواهد برف هاي پشت بام منزل خشت و گلي او را پارو کند. با منزل وي تماس گرفتم. چون شبها معمولا که تا دير وقت بـه مطالعه مشغول بود ، صبح ها خواب مي رفت، ولي آن روز با يک زنگ تلفن از خواب بيدار شد. بعد از احوالپرسي کوتاه ، قبل از اينکه من مطلبي را بگويم، او گفت: نگرانم کهي نيست برف پشت بام را پايين کند واين مساله فکرم رامشغول کرده هست و داشتم بـه اين موضوع فکر مي کردم، کـه شما زنگ زديد درون پاسخ بـه وي عرض کردم : «اتفاقا من براي همين مساله زنگ زدم و تا يک ساعت ديگري را مي فرستم که تا اين کار را انجام دهد و ايشان بـه رسم هميشگي کـه توقع زيادي ازي نداشت و با عزت نفس بالايي کـه داشت ، چون هميشـه درون مقابل اين کار کوچک هم تشکر کرد.
در پايان با تاسف دوباره از فقدان اين سرمايه ارزشمندفرهنگي استان يزد ،براي وي از درگاه خداوند بزرگ آمرزش و مغفرت و استمرار راه پر فروغ او را آرزومندم.
**
خاطره اي از محمد کاظيمني
دانـه انگور
مرحوم مـهدي آذر يزدي انساني وارسته ، مـهربان و سخت کوش بود.علاوه بر خدمات بزرگ فرهنگي کـه در عرصه ادبيات کودکان انجام داد درون حوزه هاي ديگر علم و فرهنگ نيز فعاليت هاي ارزنده اي مانند: ترجمـه قرآن مجيد ، شرح مثنوي معنوي ، تصحيح ديوان حافظ شيرازي و ...به منصه ظهور رسانيد . وي از خلق و خوي خاصي برخوردار بود کـه بايد علت آن را تربيت خانوادگي ، مشکلاتي کـه در دوران کودکي و جواني با آن روبرو بود و نحوه زندگيش دانست .به طور مثال هنگامي کـه اولين جلد از کتاب ((قصه هاي خوب براي بچه هاي خوب))منتشر شد نـه تنـها ابراز وجود و تفاخر نکرد بلکه خود را يک هفته درون خانـه حبس کرد چرا کـه مي گفت :به خاطر چاپ کتاب از مردم خجالت مي کشد .ايشان روزهاي مديدي درون خانـه با حداقل امکانات بـه سر مي برد . ضمن مطالعه عميق متون ، آنـها را بـه زبان ساده تدوين مي کرد و در اختيار مردم قرار مي داد.
از جمله مسائلي کـه همواره با آن دست بـه گريبان بود مسائل و مشکلات مادي بود کـه براي انتشار کتابهايش و حتي امرار معاش با آن روبرو بود اما ايشان با مناعت طبع آنـها را پشت سر مي گذاشت، چرا کـه باور داشت آزادگان تهيدستند.
به ياد مي آورم زماني بـه اتفاق آقاي مسجد جامعي ، وزير فرهنگ و ارشاد وقت، بـه ملاقات ايشان رفتيم.ملاحظه کردم درون اتاق کاهگلي مخصوص خودش، مقداري دانـه انگور درون کيسه اي نايلوني وحود دارد. سوال کردم استاد!چرا انگورها را دانـه کرده ايد ؟ لبخندي زد و گفت : ((دانـه نکردم، دانـه خ))با کنجکاوي علت را پرسيدم .گفتند:((رفته بودم کتابخانـه شرف الدين علي ، هنگام بازگشت ديدم ميوه فروش انگور هاي بسيار مرغوب و تازه اي دارد، خواستم بخرم ، ديدم اگر انگور بخرم پولي براي خريدن کتاب ندارم.لذا اول کتاب را خ ، پول مختصري برايم ماند کـه با آن توانستم فقط دانـه هاي انگور باقيمانده ته سيني را بخرم!
بعضا متوجه مي شدم ايشان برنج شکسته خريداري مي کنند که تا ضمن صرفه جويي بتوانند کتاب يا روزنامـه هاي جديد تهيه نمايند.
انشا»ا...که آزادگي، ساده زيستي، اهتمام بـه مطالعه و نشر علم کـه سيره عملي استاد مـهدي آذر يزدي بود همواره درون طول دوران الگوي برتر کودکان، نوجوانان و نسل آينده کشور باشد .
[مـهدي آذر يزدي; الگوي پشتکار و صداقت اتاق کاهگلي واقعيت دارد]
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Thu, 19 Jul 2018 23:19:00 +0000